گونهای از نظریات انحرافی جنسی فلسفه یونان، با عنوان “عشق مجازی” به بسیاری از مکاتب فلسفی و عرفانی راه یافته است. علامه جامع و فقیه متبحر مرحوم آقا محمد علی بن علامه وحید بهبهانی میگوید:
از جمله بدع محرمه صوفیان تعشق است با امردان و نامحرمان زنان… خضرویه عاشق بایزید بوده و بایزید جوانی بود که در صورت و معنی در حد کمال بود، و هر روز عشق او در تزاید بود…و نجم الدین عاشق شیخ مجد الدین بغدادی بود… و شیخ عطار عاشق پسر کلانتر قریه کندشین نیشابور بوده… و محیی الدین عربی عاشق صدر الدین قونوی بود… و شمش تبریزی عاشق پسر ترسایی بود… و شیخ نجم الدین در همدان عاشق جوانی زرگر بود تا چنگیزیان آن پسر را کشتند. و مولوی رومی از حوالی زرکوبان میگذشت از آواز ضرب مطرب به رقص در آمد،و شیخ صلاح الدین همچون آفتابی از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولوی نهاد، و ملا عاشق جمال او شد… و حکیم سنایی عاشق پسر قصابی شده… و ژنده پیل احمد جام عاشق جوانی از فرزندان شیخ شهاب الدین سهروردی بود… و شیخ محمود شبستری عاشق ابراهیم نامی از اقربای شیخ اسماعیل سیسی بود، و او حُسنی غریب داشت…(آقا محمد علی بن وحید بهبهانی؛ خیراتیة، ۲/۱۲۰ـ ۱۲۹).
ملاصدرا در کتاب أسفار، (۷ / ۱۷۱) میگوید:
در بیان عشق به پسر بچههای با نمک و زیباروی: بدان که نظرات فلاسفه در این عشق، و پسندیده و ناپسند بودن آن متفاوت است… آنچه که با نظر دقیق… میتوان گفت این است که… چون که این عشق در وجود بیشتر ملّتها به نحو طبیعی موجود است… پس ناگزیر باید نیکو و پسندیده باشد… به جان خودم قسم، این عشق نفس انسان را از درد سرها و سختیها نجات میدهد و همّت انسان را به یک چیز مشغول و معطوف میکند آن هم عشق زیبایی انسان که در آن مظهر خیلی از زیبائیهای خداوند است… و برای همین دلیل برخی از مشایخ و بزرگان عرفان پیروان خود را أمر میکردند که اوّل این راه باید عاشق شوند… زمانی نهایت آرزوی عاشق برآورده میشود که به او نزدیک شود و با او هم صحبت گردد و با حصول این مطلب چیز بالاتری را میخواهد و آن این است که آرزو میکند ای کاش با معشوق خلوت کرده و بدون حضور شخص دیگری با او هم صحبت گردد، و باز با برآورده شدن این حاجت میخواهد که با او هم آغوش گشته و او را بوسه باران کند تا میرسد به جایی که آرزو میکند که ای کاش با معشوق در یک لحاف و رختخواب قرار گیرد و تمام اعضای خود را تا جایی که راه دارد به او بچسباند و با این حال آن شوق اولیه و سوز و گداز نفس بر جای خود باقی است، بلکه به مرور زمان اضافه نیز میگردد کما این که شاعر نیز بر این مطلب اشاره کرده است: “با او معانقه ـ در آغوش گرفتن ـ کردم باز نفسم به او مشتاق است و آیا نزدیکتر از معانقه و در آغوش گرفتن چیزی تصور دارد؟! و لبهای او را مکیدم شاید حرارت درونی من از بین برود اما با این کار فقط هیجان درونیم افزایش یافت. گویا تشنگی من پایان پذیر نیست مگر که روح من و معشوقم یکی شود.”
امیرالمؤمنین علیه السلام در باره عشقِ (نهج البلاغة، خطبه ۱۰۹) فرمودهاند:
أعشی بصره، وامرض قلبه، فهو ینظر بعین غیر صحیحة، ویسمع بأذن غیر سمیعة، قد خرقت الشهوات عقله، واماتت الدنیا قلبه، وولهت علیها نفسه، فهو عبد لها ولمن فی یدیه شیء منها.
دیده و فهمش را فرو پوشیده، و دلش را بیمار نموده، پس به دیده غیر صحیح مینگرد، و به گوشی ناشنوا میشنود، شهوات عقلش را از میان برده، و دنیا قلبش را میرانده، و وجودش شیفته آن شده، پس بنده آن و آنان که به چیزی از آن رسیدهاند گشته است.

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .